تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

عکسهای تارا تو دل مامانی در 2-3-6-7 ماهگی

1- تو این عکس همون لوبیا سفیده داخل حفره سیاه هستی. لوبیای من 2- تو این یکی عکس از همه واضح تر افتادی نی نیه من. سرت سمت راسته شکم و دست و پاهات سمت چپ 4-3- تو این 2 تا عکس آخری خیلی قابل تشخیص نیستی. من که چیزی نمیبینم... ...
31 خرداد 1390

ماه شش و هفت تو دل مامانی- تو دخملی یاسمنگولای مامان...

88/11/10  امروز رفتم دکتر کامیابی و آزمایش گلوگز ام را نشونش دادم. گفت که بالاست و احتمالا دیابت حاملگی دارم. گفت یه آزمایش دیگه بدم.( 3 مرحله ای در طی 3 ساعت) بعدا که آزمایش دادم نرمال بود و مشکلی نداشت- چقدر این دکتر مارو میترسونه کوچولوی من- 88/11/27 با بابا و مامان نسرین رفتیم خیاطی یه پارچه صورتی داشتم دادم تا برای عید برامون لباس حاملگی بدوزن... بعدش رفتیم سونوگرافی دکتر نارویی سونو کرد و گفت که شما .... شما...     یه دخملی  یا بقول یکی از دانشجوهام یاسمنگولا یکی از دانشجوها یکم فضول بود همش میپرسید نی نی تون چیه قند عسله  یا  یاسمنگولا  قند عسل یعنی پ...
31 خرداد 1390

ماچ ماچ- سرما خوردی

شنبه ٩٠/٣/٢٨   امروز صبح جیغ مامان نسرین رو در اوورده بودی بس که ماچش کرده بودی. با یه دست اون ور صورتش رو میگرفتی و میکشیدیش طرف خودت و بعد ماچش میکردی... مامان نسرین هم فراری از شما و ماچهات... ظهر که بابایی اومد لالا کردیم و عصر من با بابایی رفتیم بیرون تا واسه مامان نسرین کماچ و کلمپه بگیریم آخه فردا مامان نسرین داره میره تهران و برای ٤ تیر هم با مامان افسانه میرن اینگلیس پیش دایی محمدرضا. عصری هم به خدمت بابا جواد رسیده بودی بس که ماچش کرده بودی... راستی بعد از ظهری که خوابیده بودی چون کولر روشن بوده سرما خوردی. تقصیر منه ترسیدم بیدار شی بجای پتو روت ملافه انداختم. آخه شما خیلی گرماوو هستی و اصلا دوست نداری پتو روت بندازیم...
29 خرداد 1390

برنده - پارک الغدیر و ریسه و سرسره بازی

٥ شنبه ٩٠/٣/٢٦   امروز عیده میلاد حضرت علی و تعطیله . بابایی هم پیشمونه. صبح که صبحانمون رو خوردیم رفتم پای کامپیوتر تا ببینم شما برنده شدی یا نه و در کمال ناباوری دیدم که بله دخملی مامان سوم شده. پریدم و بغلت کردم و چرخوندمت در حالی که جیغ میزدم برنده مامان برنده مامان... بابایی که صدای من و شنید پرسید چی شده تارا اول شد. گفتم نه سوم شد ولی برنده شده. جزو ٣ تای اول هست...                              * آفرین برنده مامان... واسه ناهار ظهر هم رفتیم خونه بابا بزرگیت و اونجا بودیم. جمعه...
29 خرداد 1390

برنده مامان - مقام سومی در مسابقه خواب فرشته ها رو کسب کردی...- جایزه ات

هفته پیش مسابقه خواب فرشته ها بود منم از بین عکسهای خواب تارا یه عکس رو به انتخاب باباش توی وبمون گذاشتیم و تو مسابقه شرکت کردیم.این اولین بار بود که تو مسابقات نی نی وبلاگ شرکت میکردیم. شرکت کنندگان ١٨٠ نفر بودند که مدیریت سایت از بین آنها ١٨ نفر را انتخاب کرد که خوشبختانه عکس دخملی منم جزو اون ١٨ نفر بود وقتی عکسش رو دیدم ذوق زده شدم و یه جیغ کوچولو کشیدم( تو دلم ) آخه تو اداره بودم. و بر اساس رای گیری از اعضاء سایت در روز ٤ شنبه  ٣ نفر بعنوان برنده نهایی مشخص میشدند. صبح روز ٥ شنبه رفتم تو سایت تا ببینم کیا برنده شدند. که در کمال ناباوری دیدم دخملی من نفر سوم شده. آفرین دخملی مامان... خیلی خیلی خوشحال شدم دویدم طرف ...
28 خرداد 1390

خاطرات دخملی با باباش

برای اولین بار رفته بودیم شمال دریا تابستان 89 من 4 ماهه بودم. برای اولین بار با بابایی رفتیم زیر برف (در حالی که مامانم همش غر میزد سرما میخوره بچه) - زمستان 89 من 9ماهه بودم برای دومین بار با بابا حسین رفتیم شمال لب دریا(در حالی که مامان همش غر میزد باد میره تو گوش بچه لب دریا نرو) - نوروز 90 من 11 ماهه بودم چقدر این مامانها ترسواند و چقدر باباها شجاعند و مهربون و همه جاهای خوب خوب مارو میبرند... مرسی بابایی کسی که با من تاتی تاتی کرد تا راه رفتن یاد بگیرم بابام بود... بازم مرسی بابایی همیشه موقع خواب جام کنار بابامه نگاه کنید چقدر من و دوس داره و با افتخار نگام میکنه.......
25 خرداد 1390

درد و دلی دخترانه بمناسبت روز پدر ...

بابایی گلم من هنوز خیلی کوچیکم و نمیتونم بهت بگم دوستت دارم. اونقدر هم تنبلم که تا بحال حتی یه بابا درست و حسابی هم بهت نگفتم. ولی بدون که دوستت دارم. درست که شما خیلی زیاد کار میکنی و خیلی کم پیش منی و کمتر میتونیم همدیگرو ببینیم و با هم بازی کنیم ولی بدون که یه دنیا دوستت دارم و قدر همه زحماتت را میدانم (و اگر هم ندونم و حالیم نشه مامانی همش بهم میگه و حالیم میکنه که شما واسه خوشبختیه من این همه زحمت میکشی) درسته که الان کم پیش همیم ولی همینکه 5شنبه و جمعه هات رو واسه ما وقت میزاری مارو پارک میبری (یواشکی و دور از چشم مامان از اون بستنی های خوشمزه ای که خودت و مامان میخورین به منم میدی و بعدش هم جیغ و غرهای مامانم رو تحمل میکنی...
25 خرداد 1390

تارا جزو 18 نفر برنده

تارای مامان تو مسابقه خواب فرشته ها جزو ١٨ نفر برنده بوده. از دوستای عزیز خواهشمندم اگر دوست داشتید . کد 141 را از طریق تلگراف به مدیریت ارسال نمایید تا تارای من برنده بشه. پیشاپیش من و تارا از شما ممنونیم. ...
25 خرداد 1390